هراسم نيست از دم سرديه لفظ خداحافظ
ز گرماي اولين ديدار مي سوزم
رفيقه نيمه راهي تو
مرا با خويشتن بگذار
مگو حرفه سفر با من ؛ مكن اصرار ؛ مي ترسم
به غفلت كرده ام خو؛ بگذر از من اي نسيم صبح
مرا از خواب سنگينم نكن بيدار؛ مي ترسم
به نام بزرگ معمار هستی
No comments:
Post a Comment