يك دقيقه از 14400 دقيقه خودمم

بيشترروزا مثه امروز از لحظه اي كه بيدار مي شم ؛ مي گم - مي خندم - تبادل نظر مي كنم ، اين وسطا با چند نفري بحث مي كنم ناراحت مي شم و ناراحت مي كنم
..
ولي بازم سعي ميكنم فراموش كنم و با لبخند گام بعدي و بردارم
.
آخرين ذرات پتانسيل اين جانب متاسفانه همزمانه با شام خوردن در كنار خانواده ولي باز هم لبخندم حفظ ميشه و سعي مي كنم در كل كل كردن كم نيار م
بهترين و شيرين ترين زمانم تموم مي شه و حالا مي خوام برم به طرف جايي كه از صبح در انتظارش بودم و هر روز بيشتر از قبل حس وابستگي بهش ميكنم
..
به طرف اتاقم قدم بر مي دارم و هنوز پر از شادي و انرژي
زماني كه صداي دل نواز حسام الدين سراج به گوشم مي رسه و روي صندلي مخصوصم مي شينم
..
تازه مي فهمم كه هيچي انرزي ندارم و حتي لبخند
..
..
نصفه انرژيم براي كسايي تلف شد كه الان فكرشون داره عذابم مي ده
.
حالا كه تمام ديالوگ هاي 24 ساعتم مرور مي كنم ؛
مي فهمم كه امروز در بازي زندگي سر بلند نشدم............... س
.
تلاشم كردم كه كسي ناراحت نشه ولي در مقابلم آينه اي نديدم .... ديدم ولي بين اين همه تاريكي به چشم نميامد
..
نا خود اگاه بعد از 2 سال يك برگه ي طراحي بر مي دارم و شروع مي كنم به آ ب مركب
و تنها اين دقيقه از 24 ساعت حس كردم خودمم و تنها خودم
.
.حق دارن بعضيا، ينجا هم جاي خوبي براي درد دل كردن

1 comment:

Anonymous said...

samirajun hala ke namitunam behet meil bezanam az in tarigh babat tamame shadihayi ke emshab behem montaghel kardi tashakor konam